جدول جو
جدول جو

معنی پردخته گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پردخته گشتن
(وَ بَ)
خالی گشتن. صافی گشتن. تهی شدن:
بسوی حصار اندر آورد پای
در آن راه ازو گشت پردخته جای.
فردوسی.
چو نرسی بشد هفته ای برگدشت
دل شاه از اندیشه پردخته گشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ لَ)
فارغ شدن:
هر آنگه که پردخت گشتی ز کار
ز داد و دهش وز می و کارزار...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تهی گشتن خالی شدن فاغ شدن صافی شدن خالی ماندن پردخته ماندن پردخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
با تمام رسیدن تمام شدن بانجام رسیدن، حاضر شدن آماده شدن مهیا شدن پرداخته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخت گشتن
تصویر پردخت گشتن
پردخت شدن
فرهنگ لغت هوشیار